داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۷ آبان ۹۸، ۲۰:۰۷ - reza
    احسنت
  • ۳ شهریور ۹۸، ۱۳:۲۴ - mr point
    دقیقا
  • ۲۳ خرداد ۹۵، ۱۹:۰۱ - hafez ..
    دقیقا
  • ۳ فروردين ۹۵، ۱۶:۳۸ - کاکتوس آبی
    :::دی
پیوندها

۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

شیخ و آسیابان

روزی شیخی وارد یک اسیاب گندم شد
دید اسیاب به گردن الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود
از اسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟
اسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند...
شیخ دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟
آسیابان گفت:
شیخ منت بر سرمن گذار و این رند بازی هارا به الاغ یاد مده.😊

🍀🍀🍀

مشاهده مطلب در کانال

پسرک باغبان

مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد !
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد!
زن در جوابش گفت: که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.
مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم.
من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند !

آیا ما هم میتوانیم چنین خود ارزیابی از کار خود داشته باشیم؟

هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می‌کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می‌کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خودآگاه می‌خواهند که آن جامعه را نابود کنند.

🖊 مارتین لوترکینگ

مشاهده مطلب در کانال

تا هستیم قدر همو بدونیم

#ناطور_دشت

امیدوارم اگه واقعاً مُردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله‌ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه یا.. نمی‌دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون؛ اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبه‌ها گل بزارن رو شکمم و این مزخرفات!
وقتی مُردی گل می‌خوای چیکار؟!
تا هستیم قدر همو بدونیم ..

مشاهده مطلب در کانال

گریه نکن خواهرم!

در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درخت در سرزمینت.
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید:
در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی!

#سیمین_دانشور

مشاهده مطلب در کانال