داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۷ آبان ۹۸، ۲۰:۰۷ - reza
    احسنت
  • ۳ شهریور ۹۸، ۱۳:۲۴ - mr point
    دقیقا
  • ۲۳ خرداد ۹۵، ۱۹:۰۱ - hafez ..
    دقیقا
  • ۳ فروردين ۹۵، ۱۶:۳۸ - کاکتوس آبی
    :::دی
پیوندها

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

فقط باید باشی

برای آرام کردنِ دِلَم

دیگر نوشتن فایده ندارد...
فقط باید باشی
تا ببوسمت...

#علی_قاضی_نظام

مشاهده مطلب در کانال

یکی اون بالا هست که حواسش به ماست...

♦️گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟

ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ، ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ . ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ
ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ !؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ
ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ
ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻪ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ . ﺧﺪﺍ
ﺭﺯﺍﻗﻪ ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ...
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﺩﯾﮕﻪ !
ﮔﻔﺖ : ﺗﻮﻓﮑﺮﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ
ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ . ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ . ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ .
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ
ﮐﺮﺩﯼ .
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ! ؟
ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ
ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ ..
ﺗﺎﺍﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ
ﺧﺪﺍ ...
‏ﺣﺎﺝ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺩﻭﻻﺑﯽ (ﺭﻩ)

مشاهده مطلب در کانال

♦️این حکایت این روزهای ماست...

‏روزی چرچیل، روزولت و استالین برای خوردن شام با هم نشسته بودند. در کنار میز، یکی از سگ‌های چرچیل ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می‌کرد، چرچیل خطاب به همرهانش گفت: «چطوری می‌شه از این سسِ خردل تند به این سگ داد؟»

روزولت گفت من بلدم و مقداری گوشت برید، سس خردل را داخل گوشت مالید و جلوی سگ انداخت ... سگ گوشت را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید، خردل دهان سگ را سوزاند و از خوردن صرف نظر کرد.

‏بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت هیچ کاری با زبون خوش پیش نمی‌ره و
مقداری از خردل را باانگشتهایش گرفت و به طرف سگ رفت و با یک دستش گردن سگ را محکم گرفت و با دست دیگرش خردل را به‌زور داخل دهان سگ کرد. سگ با ضرب و زور خودش را از دست استالین رهانید و خردل را تف کرد.

در این میان که چرچیل به هر دوی آنها می‌خندید بلند شد و با چهار انگشت اش مقداری از خردل را به مقعد سگ مالید، سگ که زوزه کشان به خودش می‌پیچید شروع به لیسیدن خردل کرد!
‏چرچیل گفت: «حالا‌ دیدید که چطور می‌توان زور را بدون زور زدن به مردم اعمال کرد؟

مشاهده مطلب در کانال

حکایت ما و روزگار

ما راه میرفتیم و زندگی نشستن بود

ما میدویدیم و زندگی راه رفتن بود
ما میخوابیدیم و زندگی دویدن بود
انسان،هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است

6شهریور زادروز "حسین پناهی" گرامی🌺

مشاهده مطلب در کانال

ایران ای سرای امید

در زندان جمهوری اسلامی بودم ؛ ترانه ی "ایران، ای سرای امید" از بلندگوی زندان پخش شد .

تا که شنیدم زدم زیر گریه !!!!
هم بندم پرسید : چرا گریه میکنی ؟
گفتم : ᐸᐸᐸᐸ شاعر این ترانه منم !!! .... >>>>

"هوشنگ ابتهاج‌"

مشاهده مطلب در کانال