ذهن قوی ترین ابزار ماست.
کاری نیست که نتواند انجام دهد
طبق مطالعات متعدد ، این ایده به طور فعال حتی در زمان استراحت یا هیچ کاری انجام نمی دهد.
اغلب ما می توانیم به سادگی پس از یک خواب کامل راه حل هایی برای مشکلات دشوار ارائه دهیم.
همانطور که وضعیت جسمانی ما بستگی به آن دارد که بدن ما از چه چیزی تغذیه می کند ، وضعیت روانی ما نیز بستگی به کیفیت اطلاعاتی دارد که به مغز خود می دهیم.
اگر ما مغز خود را با داده های واقعی تغذیه کنیم که به او اجازه می دهد مشکلات اساسی را حل کند ، این داده ها را در پس زمینه پردازش می کند و راه حل های غیر منتظره ای ارائه می دهد.
مایه تاسف است که اکثر مردم ترجیح می دهند ذهن خود را نه با حقایق واقعی که به ما اجازه می دهد دنیا را تغییر دهیم ، بلکه با مجموعه های تصادفی Netflix یا فیلم های TikTok تغذیه کنند.
در سطح عمیقی ، مغز ما نمی تواند داستان را از واقعیت تشخیص دهد ، بنابراین فراوانی سرگرمی های دیجیتالی ذهن ناخودآگاه ما را مشغول تولید راه حل هایی برای مشکلاتی می کند که وجود ندارند.
برای خلاق و مولد بودن ، ابتدا باید گل و لای چسبنده محتوای نامربوط را که روزانه "الگوریتم های توصیه" آن را فرا می گیرد ، از ذهن خود پاک کنیم.
اگر بخواهیم آزادی خلاق خود را پس بگیریم ، ابتدا باید کنترل ذهن خود را پس بگیریم.
-پاول دوروف؛ مدیر و موسس پیامرسان تلگرام
ﺑﺎﺏﺍﺳﻔﻨﺠﻨﯽ: ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ: ﻣﺎﺩﯾﮕﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺭﻭﻣﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ!
🎥 باباسفنجی
اﮔﺮ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ، ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ هم ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪﺗﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.
ﺗﺌﻮﺭﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﻣﻦ، ﺍﺳﺎﺱ ﻭ ﺷﺎﻟﻮﺩﮤ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ
ﺍﺳﺎﺱ ﻭ ﺷﺎﻟﻮﺩﮤ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ.
📚 تئوری انتخاب
🕴 ویلیام ﮔﻼﺳﺮ
"سندروم باکستر" چیست؟
جورج اورول در کتاب «قلعهی حیوانات» ماجرایی تاملبرانگیز را شرح میدهد:
طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانوادهاش را از مزرعه بیرون میکنند و خود مدیریت مزرعه را به دست میگیرند. اولین کار آنها تنظیم عهدنامهایست که طبق آن همهی حیوانات باهم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند. اما چیزی نمیگذرد، خوکی🐖 که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرامآرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژهای وضع میکند. در این میان، اسبی🐎 در مزرعه زندگی میکند به نام "باکستر" که به لحاظ خوشخُلقی، صبوری و پشتکار مورد احترام همهی حیوانات است. حیوانات از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند، اما باکستر سخت مشغول #کار است و به اطرافش توجهای ندارد. شُعار او این است: "من کار میکنم!" و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه باکستر میتوانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ میدهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت❗️
مثالی دیگر صحنهای از فیلم «تایتانیک» است:
در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمهی جدی شده بود، گروهی نوازنده🎶 در عرشهی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا میکردند و دقت میکردند که کیفیت کارشان تحتتأثیر شرایط #نامناسب موجود قرار نگیرد. اما در یک کشتیِ در حالِ غرقشدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به اینسو و آنسو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
✔️امروزه جوامع به سمتی پیش میروند تا افرادی را پرورش دهند که چنان سرشان به کار و «تخصص» خود گرم باشد که فراموش میکنند «کل» این زندگی یا سازمان به کدام سو حرکت میکند! باکسترها آدمهای خوب و باشرافتی هستند که تخصصشان یعنی تمام زندگیشان...
فکر می کنید مولانا اسم کتابش را چگونه انتخاب کرده است؟
برخلاف دیگر شعرا، او در قید و بند اسم نبوده
و اسم کتابش را مثنوی معنوی گذاشته! مثنوی که یک قالب شعریست...
فکر می کنید مولانا اولین بیت کتابش را چگونه آغاز کرد؟ بر خلاف دیگر شعرا که با نام خدا شروع کرده اند...
بشنو این نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت میکند
این بیت سرآغاز اشعار مولاناست...
که در آن نی، استعاره از انسان است و مصرع دوم اشاره دارد به جدا افتادن انسان از اصل خویش
و اینکه اگر انسان مانند نی درونش خالی از کینه و حسد و امراض شیطانی نباشد نمی تواند آواز انسانیت سر دهد!