خوشتیپ بود... ساک ورزشی هم گرفته بود دستش... آخه چندسالی بود که باستانی کار شده بود... هیکل روفرمی داشت...
اومد توی باشگاه... بعد از سلام و احوال پرسی، وقتی خواست لباسش رو عوض کنه... یکی اومد توی باشگاه و گفت:...آره دیگه...تیپ زدی و ساک ورزشی هم گرفتی دستت... دو تا دختر پشت سرت که بودند داشتند راجع به تو حرف میزدند..... ....انگاری دنیا سرش خراب شده بود...دنیا دور سرش میچرخید...لباساشو تن کرد... عصبانی و ناراحتی از باشگاه رفت بیرون...! فردا شب که اومد باشگاه... همه بهش میخندیدند! کچل کرده بود...یک شلوار کردی بزرگ مشکی پوشیده بود.... تازه لباساشو ریخته بود توی کیسه زباله....! (شهید ابراهیم هادی)