داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده

واقعیت ها و حقیقت ها

داستان های آموزنده
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۷ آبان ۹۸، ۲۰:۰۷ - reza
    احسنت
  • ۳ شهریور ۹۸، ۱۳:۲۴ - mr point
    دقیقا
  • ۲۳ خرداد ۹۵، ۱۹:۰۱ - hafez ..
    دقیقا
  • ۳ فروردين ۹۵، ۱۶:۳۸ - کاکتوس آبی
    :::دی
پیوندها

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

خطوط زندگی

‌ 🎴من برای خودم خط هایی دارم...
 
🔸دور بعضی چیزها
🔸زیر بعضی چیزها
🔸و روی بعضی چیزها

🔸گاهی خط قرمز 
🔸گاهی خط زرد
🔸و گاهی خط سبز

🔶دور بعضی آدمها را خط  قرمز کشیده ام
آنها  که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند...
حسودها ..خودبین ها  و مهمتر از همه آنها که همیشه به من دروغ گفتند.....

🔶زیر بعضی ها را خط زرد میکشم....
آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی.
مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان....

روی بعضی چیزها و آدمها  را با برگهای سبز خطی میکشم, سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند....

🔶آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد....
آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم

🔶این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی....

این نیز بگذرد

بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
 به نزدیک حمامی رفت وگفت:کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و...
حمامی گفت:این نیز بگذرد.

 یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد.
مرد وارد حمام شد وگفت:یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری
حمامی گفت:این نیز بگذرد.دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد
گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.
به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد.
مرد تعجب کرد گفت:دوست من ،کار وموقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود .
مردم گفتند:پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد واودر مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد وچون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.
 مرد به کاخ پادشاهی رفت واز نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت:خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.
مرد شگفت زده شد وگفت :از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.گفتند: پادشاه مرده است
ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد.

✨هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد
✨هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد ✨

گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا ✨
خود را مساز رنجه که این نیز بگذ رد

دیدگاه گوره خری

♦️از گورخره پرسیدم : توسفیدی و راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟
گوره خره به جای جواب دادن پرسید: « تو خوبی فقط عادت های بد داری، یا بدی و چند تا عادت خوب داری؟
 ساکتی بعضی وقت ها شیطونی، یا شیطونی بعضی وقت ها ساکت می شی؟
ذاتاً خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتاً افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟
لباس هات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟"
 و گورخر پرسید و پرسید و پرسید، و پرسید و پرسید، و بعد رفت. دیگه هیچ وقت از گورخرها دربارهء راجه راهاشون چیزی نمی پرسم. "شل سیلور استاین"

هیچ کس بد مطلق و خوب مطلق نیست

قیمت ثابت

🚩#قیمت_ثابت

جوانی که برای یک دوره آموزشی به هلند رفته بود، می گفت: یه روز برای خرید لپ تاپ به بازار شهر ٱمستردام پایتخت هلند رفتم...

به اولین مغازه فروش وسایل صوتی تصویری که رسیدم لپ تاپ مورد نظرم رو قیمت کردم...


فروشنده گفت:

قیمتش ۶۹۵ یورو است.

خداحافظی کردم و به مغازه بعدی رفتم و قیمت همان لپ تاپ را پرسیدم...

گفتند:  ۶۹۵ یورو

نخریدم و به هوای قیمت پایین تر به مغازه سوم و چهارم و ... 


بالاخره پنجمین مغازه رفتم ولی هر پنج فروشنده گفته بودند ۶۹۵ یورو.

فروشنده پنجم که ایرانی تبار بود متوجه شد که من ایرانی هستم،  موقع بیرون رفتن از مغازه اش گفت آیا شما واقعا میخواهید خرید کنید؟؟

گفتم بله، میخواهم بخرم.

گفتند اگر واقعا قصد خریدن دارید بفرمایید همینجا بخرید ، زیرا قیمت این لپ تاپ در سراسر هلند همین است و به هوای ارزانی خودتان را خسته نکنید اینجا هلند است نه ایران!!!

قیمت اجناس همه جا یکسان و مقطوع است و چک و چونه زدن هم بی فایده!


فکری کردم و با خود گفتم:

راست می گوید، چون همه جا قیمت یکی بود.

از فروشنده خواستم یک لپ تاپ برایم بیاورد و خودم نیز هفتصد یورو روی میز فروشنده گذاشتم و منتظر لپ تاپ و باقیمانده پولم که پنج یورو بود ماندم.

فروشنده کارتن لب تاب را به دستم داد و پول را شمرد.


من منتظر بودم پنج یورو به من برگرداند اما با تعجب دیدم که فروشنده یک اسکناس صد یورویی و یک اسکناس پنجاه یورویی و یک اسکناس پنج یورویی که میشد ۱۵۵ یورو را به من داد!!!


 گفتم آقا شما که گفتید قیمت مقطوع است و تخفیف ندارد؟!؟

پس این ۱۵۰ یورو اضافه رو چرا برگردوندید؟؟!!


فروشنده خنده ای کرد و گفت:

ببین عزیزم، این ۱۵۰ تا مالیاتی است که شهروندان هلندی باید بپردازند و مسافرها از پرداخت این مالیات معاف هستند برای همین آن را به شما پس دادم.